• گریزون
  • جلوگیری از کپی کردن مطالب

    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن
    لوگوی وبلاگ
     

    صفحات اختصاصی
     

    آمار و اطلاعات

    بازدید امروز :14
    بازدید دیروز :14
    کل بازدید :57388
    تعداد کل یاداشته ها : 42
    103/2/8
    7:34 ع
    مشخصات مدیروبلاگ
     
    [0]

    خبر مایه
    عناوین یادداشتهای وبلاگ
    یادداشت اول عناوین یادداشتها[1]

    هوالحق 

    خورشید درحال غروب بود . روز میرفت که جای خود را به شب بسپارد لحظاتی دیگر زمان هم آغوشی روز وشب فرا میرسید . افق که برنگ سرخ ظاهرگردیده بود کم کم به تیرگی میرفت . شب جامه سیاه خود را همچون پوششی فراگیر برهمه جا گسترانید . 

     جوانی هوشمند سراسرطول خیابان را طی نموده و به میدان شهررسید . اوباچهره ای که در آن آثارتفکر وتعمق ونگرانی هویدا بود باقدمهای شمرده متواضعانه راه میرفت وبادقت به کسانی که در رفت وآمد بودند مینگریست . بله او درجستجوی کسی بود . کسی که به او درحل مسائل مختلفی که هرکدام به تنهایی نفسگیر ودرهم شکننده بود یاری نماید . این گردش وجستجو مدت زمانی بودکه آغازگشته وادامه داشت . 

    از گلدسته های مسجد در اطراف میدان شهرصدای اذان بگوش رسیده واعلان اقامه نمازو افطار روزه می نمود . اواخر ماه مبارک رمضان بود . شوق ووجد گشودن روزه در افطار آنروز پس از خواندن نماز به جماعت اورا بر آن داشت که وارد مسجد گردیده ودر صف نمازگزاران قرار گیرد . تا دقایقی خود را فراموش نموده و به خالق خود باندیشد واز او چون همیشه استمداد مسئلت نماید . او با بانگ تکبیر در آخرین صف جماعت به نمازگزاران پیوست . 

      سوره مبارک حمد را با تواضع وانکسار با نام اعظم آن یکتای بخشاینده و مهرورزو با شکر وسپاس از پرورنده و خالق همه مخلوقات آغاز شد . مفاهیم در اندیشه جوان زنده میشد . سپاس ازاو که بخشنده ترین بخشندگان و مهربانترین مهربانان بوده و پادشاه روزحساب و پاداش وسلطان ملک ازل وابد وناظر ترازو ومیزان نیک وبد . تو ما را معبود وما درعبادت بی ریا وتو یکتا وما درطاعت بی نفاق وتکیه برقوت وقدرت توداریم ولاغیرمارا یاری فرما . رهنمون باش مارا وهدایت فرما که نزدیک ترین راه بتو و حقایق تومسیرراه ماگردد. آن جاده نور رابه مابنمایان که خیر کثیرت و اجر جزیلت درآن می باشد . تادر کوره راههای تاریک وارد نشویم ودرسیاهیهای جهل ونادانی گمراه نگردیم واسیر عوامل فریب شیاطین اماره نباشیم ودرزمره بیگانگان مغضوب شده وگمراهان درنیاییم . سراسر وجود جوان را اضطرابی  فراگرفت وبلرزش خفیفی تبدیل گردید . احساس می نمود که بدنش درحال داغ شدن می باشد . حالتی غریب می نمود وتاپایان نماز ادامه داشت . باذکر سه تکبیر نمازخاتمه یافته و نمازگزان مسجد را ترک نموده واورا با افکاری هوشیارانه که برایش بی سابقه بود تنها گذاشتند . پس از دقایقی که او خودرا تنها تصور می نمود متوجه حضور شخصی میانسال در گوشه ای از مسجدگردید که اورا مخاطب قرارداده وبا تواضع بسوی او می آمد . بعد از سلام ومصافحه واحوالپرسی ازجوان دعوت به افطار نموده و با کلامی غرق در محبت وتبسم ازاوخواست تا مهمان او باشد وجوان با اشتیاق دعوت اورا پذیرفت . 

    جوان که دریک خانواده متعهد ومذهبی رشد نموده ودوره نوجوانی را با شورو شوق معمول پشت سر گذاشته و پا به عرصه مناسبات اجتماعی واقتصادی وفرهنگی نهاده بود باورهای فکری خودرا درتعارض با دنیای بیرون ازخود میدید . اونمی توانست برای پرسشهایی که در ذهنش طرح میگردید پاسخی منطقی وقانع کننده پیدا نماید . احساس می نمود انگیزه های قدرتمند برای ادامه زندگی موفق وشاداب دراو ضعیف گردیده وارزشهای متعالی در وجود او در شرف تنزل می باشد .فکرمی نمود که مناسبات اجتماعی واقتصادی که فرهنگ خودرا ساخته اند درمسیرشان توان مقابله را ازاوسلب نموده اند . گویی که نیروهای مسلط بروجودش در ذهن او به معارضه نشسته واودر آن میان به حالت وقفه ورکود منتظر نتیجه نهایی  تضادهامی باشد . 

    از موارد دیگری که اورا رنج داده ونگران میکرد احساس سرخوردگی ویاس بوده که خلاقیت اورا به تردیدها سپرده بود . او میخواست که وجودش پاک از هر تردید وتزلزل در مسیر حقیقی زندگی قرارگرفته وبادرک کامل مفهوم زندگی از مواهب آن بهره مند شود . او ازخود میپرسید چه کسی از زندگی خود به کمال سود می برد . آنکس که مال وسرمایه اندوخته ویا آنکه علم می آموزد وبه فراگیری دانش بشری رومیآورد . آ یا زندگی کردن بجهت رسیدن به مقام ومنصب وکسب جاه وقدرت ویا معروف ومشهورشدن و یا امثالهم برای انسان سودمند میباشد . 

    او میخواست زندگی رابفهمد تا سرمایه عمر را بدون کسب سود حقیقی و یا باضررازدست ندهد. شاید اومیخواست مفهوم حقیقی (صراط الذین انعمت علیهم ) راه کسانی که به آنها نعمت داده میشود را بداند وراه ومسیر آن را طی نماید ویا مفهوم وتفسیر (والعصران الاانسان لفی خسر) که انسان زیان خواهد نمود وسرمایه زندگانی را که زمان می باشد ازدست خواهد داد . گویی می خواست از معدود کسان باشد که مخاطب (الاالذین آمنو) واقع میگردند واز مسیر حرکت (مغضوب علیهم ) دوری گزیند واز خطوط گمراهی (ضالین ) پرهیز نماید . او نمی دانست که تعارضات درونیش به این دلیل می باشد که حقیقت وجودیش بیدار گشته واو میباید بدنبال حقیقت جویی برود وباوجود خود آشنا شده و خودرا بشناسد تا بتواند هستی را درک نماید و بداند که در کجای از هستی قرارگرفته وچه رسالتی در مدت معدود عمر خویش بردوش دارد ودرپس زندگی کردن وکسب درآمد نمودن وتشکیل خانواده دادن وایجاد روابط اجتماعی وعاطفی کردن وغیر....  شناخت ودرک مفهوم زندگی لازم مینماید . رفتن ازپی امیال دنیوی وغیر قابل اشباع وآرزویهای واهی ودواز دسترس نتیجه ای نداشته ورفتن بدنبال هوی وهوس موجب ناخوشنودی وکدورت دل آن چراغ هدایت میگردد. جوان باهمراهی میزبان وچند نفرازدوستانش درمنزلش برسرسفره افطاری جای گرفتند وبعداز صرف غذا حاضرین بگفتگو نشستند و میزبان شروع به صحبت نمود . 

     انسان موجودی شگفت انگیز میباشد وانسان برای شناخت خود ازعلوم دنیایی نمی تواند بهره گرفته وعلوم روحانی والهی که انبیاء واولیای الهی  مروجین آن بوده اند لازم میباشد . توجه به کتب الهی ونوع زندگانی پیامبران واولیای خدا که درروایات واحادیث وقصص مکتوب می باشد بسیار ضروری وانسان با تطبیق زندگی خود به زندگی وروش آنها والگو قرار دادن آن پیام آوران روشنایی به مسیر نور الهی هدایت و به بینش و شناخت خواهد رسید . درک حقیقت زندگی وشناختن خود و خلقت وروابط  با دیگران وپدیده های خلقت وطبیعت وسپس شناخت خالق همه هستی وعوالم دیگر نیازمند داشتن انرژی روحانی است که از تقوا وپپرهیزکاری کسب میگردد. نداشتن انرژی سبب درک نشدن آیات حق درقرآن وکتب اولیای حق وحتی در تفاسیروتعاریف ونداشتن درک از سخنها وسنخرانی ها وکلام بزرگان و نفهمیدن اعمال وکردار وسلوک عرفای حق میگردد . در مقابل آن داشتن انرژی روحانی است که با اشارات درک مفاهیم میشود و معانی مستقیما از هرحرکتی وهر کلامی از هرکسی دریافت میگردد وانرژی سبب محرم شدن انسان در امر حق تعالی میشود . ما سمیعیم وبصیریم وحوشیم   باشما نامحرمان ما خاموشیم . البته انرژی نشانه ای از وجود نوروروشنایی در فرد میباشد ونورانی شدن ومنور گردیدن انسان سبب معرفت او میگردد . 

     در ادامه صحبت درخصوص انرژی وکسب وذخیره نمودن آن به فرصتی دیگر باذن خداوند وعده داده وجلسه را بپایان برد و میهمانان منزل را ترک نمودند . جوان که آخرین نفر ازمدعوین بود ازمیزبان تشکر کرده و خدا حافظی نمود . میزبان با لحن صمیمانه ازجوان خواست که باهمدیگر بیشتر آشنا شوند وهردو در گوشه ای از اتاق نشسته ومشغول گفتگو شدند. جوان از خود و احوالاتش و از شبی فراموش نشدنی گفت ومیزبان با زمزمه ای خفیف ولحنی حزین می خواند. 

    بشنو ازنی چون حکایت می کند            از جدایها شکایت می کند 

    نی حریف هر که از یاری برید              پرده هایش پرده های ما درید 

    نی حدیث راه پر خون می کند               قصه های عشق مجنون می کند 

    هر کسی کاو دور ماند از اصل خویش     باز جوید روز گار وصل خویش 

    محرم این هوش جز بی هوش نیست       مرزبان را مشتری جز گوش نیست 

    هرکه را جامه زعشقی چاک شد           اوزحرص و عیب کلی پاک شد 

    جسم خاک از عشق بر افلاک شد           کوه در رقص آمد وچالاک شد 

    بالب دمساز خود گر جفتـــمی               همچو نی من گفتنیها گفتمی 

    عشق خواهد کاین سخن بیرون بود        آینه غماز نبود چون بود 

    آینه ات دانی چرا غماز نیست              زآنکه زنگار ازرخش ممتاز نیست 

    میزبان که چهره اش نورانی تر شده بود به زمزمه اش پایان داده و بفکر فرو رفت .جوان پس از زمانی سکوت راشکست و گفت بنظر شما من می توانم درمدت عمرباقیمانده خود موفق گردیده درک حقایق نمایم . جوابش را پس از لحظاتی اینطور شنید . موفقیت انسان دراین خصوص به باورانسان وقبول ضروری بودن درک معرفت حق تعالی  بستگی دارد تا درجستجویش حرکت نموده وطالب حقیقی وسالک ثابت قدم گردد . دراین صورت عنایت الهی نیز از راه رسیده وبرسرراه او انسانهای راه رفته وطی طریق نموده قرار گرفته وبه او کمک می نمایند . 

    درطلب زن دایماَ توهردودست               که طلب در راه نیکو رهبر است 

    اشک می بار وهمی سوز از طلب          همچو شمع سر بریده جمله شب 

    عبادت در زندگی انسان ونوع تفکر او تاّ ثیرات وضعی بجا گذاشته و سبب تحولات اخلاقی و روحی او میگردد . اعمالی از تقوا وبا نیّات خیر وخدمت وتقدیم آن به حضرت باری تعالی در راستای فطرت انسانی بوده و موجب شکوفایی درونی ومنّور گردیدن افکار انسان میگردد . 

    ودر مقابل آن گناهان که همان اشتباهات اخلاقی و نفسانی می باشد مانع وحجاب بصیرت وشناخت میشوند وانسان از هرچیزی درک واستنباط غیر حقیقی پیدا نموده و دامنه تشخیص او محدود گردیده و در تاریکی عمر می گذراند. نمازکه ایجاد رابطه با خداوند ومکالمه با آن حضرت می باشد سبب تقّرب انسان به خالقش گردیده و موجب اتصاف بنده به صفات الهی میشود . ظهور صفات الهی موجب و منشاء اعمال نیکو ونیّات خیر میگردد. دراین صورت انسان درحلقه ای از گفتار وکردار وپندار حسنه قرار گرفته که صفا وپاکی درون و درک وشناخت حقیقی را میسر می سازد . اذکار شریفه واسماء متبرکه وادعیه مخلصانه نیز همین تاثیرات را بجا میگذارندو توسل جستن بمقربین حضرت باریتعالی یعنی انسانهای کامل انبیای برحق و معصومین واولیاالله بدلیل تقرب ونزدیکی به آن  حضرت منشاء تاثیرات وتحولات روحانی میباشد. 

     راهروبرای شناخت خود به داشتن شاخص وابزار شناخت وبررسی نیازداشته که شاخص انسان کامل بوده و ابزارشناخت شریعت ودستورالعمل الهی انسان کامل میباشد . انسان درصورتی موفق بشناخت خود خواهدشدکه بخود نظر افکنده وخودرادرمعرض دید وبررسی شخص خود قرارداده وبا انسان کامل بسنجد . حضرت رسول الله سفارش بسیار فرموده به دوامر بسیارمهم  کتاب الله وعترتی  که بحدیث مبارک ثقلین مشهور شده است . 

     شریعت مصطفوی و طریقت مرتضوی نتیجه حدیث مبارک می باشد . که رسیدن به این مفهوم کار هر کسی نیست . که علم عشق ومعرفت است  

        توبه غیر علم عشق ار دل نهی           سنگ استنجا به شیطان می دهی 

    قرآن کلام حق تعالی و عترت فرزندان حضرت رسول که انسانهای کامل دوران خود و همه تاریخ ادیان بوده که شاخصین و موازین شناخت میباشند . برای رسیدن بشناخت و معرفت پیروی از آن بزرگواران لازم و ضروری میباشد . 

    طالبین حقیقت وسالک و راهرو وقتی به وجود دو گانه خود پی برده و از تضاد بین آنها مطلع گردیده پا به ورودی صراط المستقیم می گذارد . تضاد بین دو حیات یکی حیات معقول ودیگری بدنبال حیات معمول یکی درپی زندگانی افلاکی ودیگری خاکی وبه اقتضاء هرحیات زیستگاه متناسب او مهیامی باشد . حیات جسم در کنار سایر جانوران و وابسته به خور وخواب وشکم وشهوت وشهرت و حیات روح در عوالم عشق و همراه تقوا وشرف و عزت و کرامت و در دیار حبیب و آن دیگر دراین دیار غریب ودر این زندگی دوگانه یکی عادی وعامیانه و دیگری زندگی عارفانه  این امریعنی ورود به صراط مستقیم با توجه نمودن به دو موضوع وجود انسان کامل و هویت اوکه کلام خداوند میباشد محقق می گردد .  سپس سالک وجود نفسانی خود را تلطیف نمود و بوجود حقیقی خود می رسد در واقع الهامات ربانی بروجود نفس لطیف او حاکم گردیده و اغواهات شیطانی نفس اماره که ازحجاب ظلمانی صادر میگردد وکدورت گناهان آنرا سبب میشود کنار میرود وگرنه  به زندگانی دنیایی ادامه خواهد داد .

    ترک دنیا گیر تا سلطان شوی              ورنه گر چرخی تو سرگردان شوی 

    شب ازنیمه گذشته بود آثار خستگی در میزبان دیده نمیشد ولی جوان احساس نمود وقت آنست که آنجا را ترک نماید وضمن خدا حافظی  از او خواست تا باز همدیگررا ببینند . 

    جوان بادلی پر از هیجان و فکری شفاف وآرام بسوی منزل روانه شد وخوشحال از آشنایی با میزبان به او وبگفته هایش فکر می نمود  

       درخصوص دوگانگی وجود انسان که وجود حقیقی او از حق تعالی بوده وبه فطرت انسانی مربوط وباوجود ازلی و ابدی آن حضرت مرتبط می باشد و انسان ازاو بوده تا توانایی معرفت وشناخت اورا داشته باشد . 

    و دیگری وجود مجازی اوست که ابتکار عمل در زندگی رادر دست دارد و راهبر او میشود که از انعکاس وجود حقیقی به ذهنیات او نشات میگیرد وتآثیرات موثر نفخه الهی ودیعه آن کریم مکدر به ذهنیات انسان گشته و وجود عارضی اورا پدید می آورد و انسان آن وجود عارضی و مجازی را خود می شناسد . 

     ذهنیات همان آثار بجا مانده از اعمال و نیات دور از فطرت انسان بوده که گناهان ارتکابی اهم ساختار اورا پرورانیده است که باو حجاب نفس اماره اطلاق میشود که در سلوک اهل تقوا تلطیف گردیده و وجود حقیقی از پشت پرده حجاب جلوه گری نموده و راه را روشن ومنور می نماید .   

         جوان بعد ازبجا گذاردن نماز عید فطر طبق قراری که با میزبان داشت در مسجد که خلوت شده بود در کنار او و دوستانش نشسته و به آنها که در خصوص عید ی فطر صحبت داشتند گوش فرا می داد. 

    که میزبان میگفت عیدی برای مومنین بعد از ماه مبارک رمضان عنایت و نشانهایی از نزدیک شدن به فطرت انسانی است و به اندازه عمل مزدش می رسد و روزنه های نور، روشنایی را به زندگی انسان می تاباند که سبب تغیرات و تحولات بدلیل وسعت نظر میگردد . 

     واتممناهابعشر واضافه نمودیم ده به سی آن که راه باز تروکوتاه ترگرداند . چقدر خوب که سی روزه را به چله منتهی وآداب آن بجا آوریم . 

    تا نیست نگردی ره هستت ندهند        این مرتبه با همت پستت ندهند 

    چون شمع قرار سوختن گر ندهی       سر رشته روشنی به دستت ندهند  

    جوان در آن جمع در پس قیل وقالشان بوی احوال می شنید وبرایش تازگی داشت ودلپزیر بود مسائل با عمق و وسعت زیادی بررسی می شد . عجیب بود چون موضوعات صحبت همان بود که بسیار مطرح بود ولی با شعر و لطایف وبدون اصرار وپافشاری هرکسی خود را موعظه می نمود و روی سخن با دیگران وشنوندگان و جمع حضار نبود . 

    اورا که دل از عشق مشوش باشد          هر قصه که گوید همه دلکش باشد 

    توقصه عاشقان همی کم شنوی             بشنو بشنو که قصه شان خوش باشد 

      یکی از حاضرین زمزمه می نمود 

    ای عقل خجل زجهل ونادانی ما              درهم شده خلقی زپریشانی ما 

    بت دربغل وبه سجده پیشانی ما              کافر زده خنده بر مسلمانی ما 

    درخاتمه ازهمدیگر جدا شده و جوان با میزبان باطراف شهرکه باغهای سرسبزداشت حرکت نمودند واو  آیه نور را می خواند.الله نورالسماوات والارض ، مثل نوره کمشکاه فیها ،مصباح المصباح فی زجاجه الزجاجه . خدا نوروجود بخش آسمانها و زمین است ، مثل نور او چون چراغدانی است که در آن چراغی وآن چراغ در شیشه ای است . تمام خلقت وعوالم وجود از یک لمعه نور خداوندی بامر کن فیکون خلق گردید ، زمان ومکان وساکنانش موجود گردیدند ، مثل نوراوتابیدن وخلق مراتب وطبقات در پرده های نفس : مشکات – زجاجه – مصباح و میسر شدن سیرنزول از عوالم حقیقت به عالم مجاز بجهت شناخت خود وخالق هستی و مراجعت وباز گشت به حضرت حق و سیرعلی الله واستعانت از جود و لطف وکرامت الهی و رسیدن به مقصود که خود اوست می باشد.

    من نکردم امر تا سودی کنم      بلکه تا بر بندگان جودی کنم 

    آفریدم تازمن سودی کنند          تازشهدم دست آلودی کنند